آره، زمان جادو میکنه، شش ماه پیش من هرشب با چشمای خیس میخوابیدم و توی هرنمازی که میخوندم جشمای خیس وورم کرده م خیس تر و ورم کرده تر میشد، زمان جادو میکنه، امروز من ایستادم روی قله های خوشحالی، باد با موهای من میرقصه و من مغرور تر از شش ماه پیشم، من از پس چیزی برومدم که حتا توانایی مقابله باهاشو توی خودم نمیدیدم. هر اتفاقیم برام بیفته از خودم مطمئنم که حالم خوب میشه چون از پس سخت ترش برومدم...
زمان جادو میکنه، این روزها با خودم خوشحالم، با خودم، دوستام، کارایی که میکنم، درسی که نمیخونم، درسی که با لذت یاد میگیرم، باشگاهی که میرم، gre ای که میخونم، sop ای که مینویسم، سه شنبه هایی که مال من و خودمه، سه شنبه هایی که برای خودم املت میخرم و با لذت هر لقمشو پایین میدم و حتا زنجبیلایی که خریدم و هرشب برای خودم چایی درست میکنم! حتا چتریام! اونقدر خوشحالم که خوشحالیمو به همه سرایت میدم حتا! قالب نون پنجره ای خردیم برای ک که عاشق نون پنجره ایه نون پنجره ای درست کنم! حالم خوبه، حتا شاید مثل اون موقعی که اون بود! کالباس خونگی درست کردم و بسیار خوشمزه شد :))
زمان جادو میکنه، زمان سخت ترین و بدترین دردها رو درمان میکنه و جای اون زخم ممکنه بمونه، اما قوی تریت میکنه، مغرور ترت میکنه، به خودت مطمئن ترت میکنه، تو رو عاشق خودت میکنه که هرروز بری جلوی آینه وایسی و به خودت لبخند بزنی، با غرور توی چشمای خودت نگاه کنی و بگی دتس مای گیرل! حالت که خوب باشه، همه چیز خوبه، آدما خوبن، زندگی خوبه و هیچ چیز سخت و خسته کننده و نفرتآوری وجود نداره! آینه هه توی چشمات نگاه میکنه و میگه تو قوی ترین، بهترین و زیباترین آدم روی زمینی و اون وقته که عاشقانه نگاه میکنی به زخمت، بعد سرتو بلند میکنی و به آسمون نگاه میکنی و میگی چاکرتم، شکرررر