شما میدونین؟

امروز توی مترو خانم میانسالی بود که نمیتونست روی پاهاش بایسته و معلوم بود که درد میکشه، در کمال تعجب هیچ کدوم از هموطنان عزیزم از جاشون بلند نشدن که این خانم بشینه.صورت هاشونو نگاه کردم، همه خسته، ناراحت حتا، روی صورت هیچ کس لبخندی نبود . بعد به دختران سرزمینم فکر کردم که ناخن های بلند و مرتب و لاک زده دارند، اما خوشحال نیستن. گوشی آیفون میخرن، اما خوشحال نیستن. گران ترین لباس ها را از مارک دار ترین فروشگاه ها میخرن، اما خوشحال نیستن. بهترین وسایل آرایش از رژ لب مک تا ریمل اورآل هیچ کدوم خوشحالشون نمیکنه دیگه.

به هم دانشگاهی هام فکر کردم. دوستانی که از سال اول تا به امروز از هزار و دومین رابطه خود بیرون کشیدن و وارد رابطه هزار و سوم شدن. با دوست پسرهاشون مسافرت رفتن، مهمونی رفتن، استخر رفتن ولی به هم زدن. عکس های اینستاگرامشون خوشحال ترین دختر دنیا رو نشون میداد اما در واقعیت بی هدفی و ناامیدی را میشد در زندگی غیر اینستاگرامیشون دید. هم دانشگاهی های من در یکی از بهترین دانشگاه های این خراب شده درس میخوندن اما بعداز ترم دوم سوم عنشون از درس خوندن درومد. عنشون از دوست پسرهاشون درومد ولی هم درس خوندن رو ادامه دادن و هم دوست پسر عوض کردن رو. هم دانشگاهی های من میگن آدمایین که توی یه باتلاق افتادن. نه راه پس دارن، نه راه پیش. از یه رابطه، به رابطه بعدی سویچ میکنن که بلکه بتونن آرامش گمشدشونو پیدا کنن. وقتی بازی جرئت حقیقت بازی میکنن از هم میپرسن "آخرین بار که بش دادی کی بود؟". حتا اخیرن شنیدم یکی از پسرهامون دنبال یه کسی ازدواج بوده و از ویژگی های طرف ذکر کرده "دختر خوب میخوام، کم داده باشه".

نمیدونم کجای این پازل، کدوم تیکه رو اشتباه گذاشتیم، چی گم شد این وسط مسطا که ما اینجوری شدیم... چرا چیزی نیست که از ته دل خوشحالمون کنه انگار؟ چرا من برای توجیه تمام ناراحتیام میگم خدا درستش میکنه یه روز؟ چرا ثبات توی احساساتمون نیست؟ چرا وقتی کسی رو دوست داریم پاش وای نمیسیم؟ چرا وقتی کسی رو دوست نداریم باهاش وارد رابطه میشیم؟ چرا اصن وقتی کسی رو دوست نداریم باهاش همه ی کارهایی رو میکنیم که قراره با کسی که دوستش داریم بکنیم؟ چرا وقتی این کار ها رو میکنیم خوشحال نمیشیم حتا؟ و وقتی خوشحال نمیشیم چرا حاضر نیستیم قبول کنیم اشتباه کردیم؟ چرا دست از خودخواهی بر نمیداریم؟ این خودمحوری قراره به کجا برسه؟ چرا وقتی کسی داره میمیره به یه ور مبارکمون هم حساب نمیکنیم؟ چرا "بیتفاوت" شدیم؟ بی تفاوت نه تنها نسبت به بقیه، بلکه نسبت به خودمون؟ چی گم شده این وسط؟ چی اشتباه شده؟ شما میدونین؟

۸ ۰
یه ادم معمولی..
۰۷ آبان ۰۲:۰۱
خودمون گم کردیم.
خوشحال نیستیم چیزی برای خوشحالی نداریم.

پاسخ :

آدم میتونه برای خودش خوشحالی ایجاد کنه، اما ما انگار نمیخوایم اصلن خوشحال باشیم!!!
یوسف
۰۷ آبان ۱۱:۰۶
واقعا راس میگی ! چرا هیشکی از ته دل خوشحال نیست؟ هیشکی از زندگی ش راضی نیست. چرا یه مشکل کوچیک رو بزرگ میکنیم و غصه میخوریم ولی قدر داشته های بزرگ زندگی مون رو نمیدونیم و ما رو خوشحال نمیکنه. 
در مورد اون دخترا و پسرا من فکر میکنم عشق و هوس با هم خیلی قاطی شدن دیگه تشخیص ش سخته. حتی گاهی اگه بفهمیم یکی واقعا دوستمون داره، ازش دوری میکنیم. می ترسیم از وابسته شدن، از مسئولیت، از تعهد. 

پاسخ :

خیلی وقته ۲نفریو ندیدم که به نظرم یه رابطه سالم و درست داشته باشن، یا همه ش دعواس یا لوس بازی
بای پولار
۰۷ آبان ۱۱:۵۸
به نظرم جواب سوالات توی خود متنت هم بود. وقتی خواسته هامون رو نشناسیم و وقتی تعهدی نداشته باشیم برای رسیدن بهشون، ولنگاری پیش می آد و در ادامه ش پوچی و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه.
که اصلا این دل لامصب مثل یه باغچه ست. نباید هرچیزی رو توش کاشت. باید مواظبش بود و تیمارش کرد. و از اون مهم تر نباید گذاشت که هرکسی گلای خوش بوش رو لگد کنه. وگرنه کم کم تبدیل میشه به یه تیکه خاک بی ثمر و پر از علف هرز...

ما خیلی وقته خودمون رو گم کردیم، خیلی وقته...

پاسخ :

...........
پریسآتیس (:
۰۷ آبان ۱۲:۳۴
چقدر این پستت خوب بود نیلو ..

بنظرم همه ی مشڪلا از اونجایی شروع شد ڪه فقط خواستیم شبیه بقیه شیم! ظاهر زندگی بقیه رو میبینیم و میخوایم ظاهر زندگیمون رو شڪلشون ڪنیم! همه دخترا وپسرها حتی، شڪل همن! تو همین وبلاگ نویس هامون حتی،قشری ڪه ادعای روشنفڪری میڪنه، همشون شڪل همن و میخوان بیشتر شڪل هم شن...
یه روزی یه جایی خوندم دخترای غربی خیلی درظاهر شادن، اما در باطن همه از تنهایی و شڪست درونی و روحی رنج میبرن! دخترایما ظاهر زندگی غرب رو دیدن و شڪل اون ها ڪردن خوشون و مثل اونها شڪست روحی و درونی دارن!
همیشه معتقدم خودمون باید خودمون رو شاد ڪنیم، موفق شیم، بلند شیم و تلاش ڪنیم ، چون خدا هیچوقت این ڪار رو نمیڪنه، چون ما مسئول زندگی خودمونیم!
خیلی حرف دارم برای گفتن نیلو .. ڪلی درمورد این پست، اما چیزی نگم بهتره!

پاسخ :

منم خیلی حرف داشتم اما تهش به خودم گفتم بسه دیگه
هرروزی که سوار مترو میشم یه عالمه قیافه شبیه به هم میبینم، هی هرروز یه عالمه سوال تکراری از خودم میپرسم چرا؟ واقعن چرا؟
با دوستا که حرف میزنیم به این میرسیم ماهواره خیلی تاثیر داشت توی زندگی ماها. به قول تو ظاهر زندگی اونا را گرفتیم بدون اینکه فرهنگشونو بگیریم. 
در حال حاضر فک کنم اونا اصولی که برای خودشون دارن خیلی از ماها بیشتر باشه
اینکه میگی خودمون باید خودمونو شاد کنیم موافقم اما فک میکنم دیگه هیچ کس بلد نیست این کارو کنه یا اگرم بلد باشه نمیخواد. من خیلی وقته آدم از ته دل شاد ندیدم
وقتی دبیرستان بودم اینجوری نبود اما حتا الان دوستای دبیرستانمم دیگه مثل قبل خوشحال نیستن.............
بای پولار
۰۷ آبان ۱۲:۵۵
من قبلن به یکی از دوستام گفتم: درست مثل کتاب بی شعوری منم یه کتاب می خوام بنویسم به نام بی ریشگی! که به نظرم عامل بی هویتی و تمام این مشکلاته...

پاسخ :

بنویس
منخودم ۱۰۰نسخه میخرم هدیه میدم به خودم و خیلی از آدما!!
یوسف
۰۷ آبان ۱۶:۱۲
پست خفنی نوشتی نیلو، خیلی به فکر فرو رفتم، فهمیدم که گاهی حسرت چیزایی رو خوردم که ارزشش رو نداشته. زندگی الانم بهتر از داشتن اونا بوده. 

پاسخ :

:)
خدا رو شکر که راضی ای از الانت! همین مهمه!
آبان ...
۰۷ آبان ۲۱:۳۹
ادم ها تنها ان و بی تفاوت ..خسته ان و دست می اویزن به هرکسی ..به هرچیزی ...یه چیزی یه جای دنیا می لنگد ..نمی دونم چی ..اما ادم ها خسته ان ..

پاسخ :

خودمون باعث این خستگی شدیم، همین طور که میگی یه چیزی یه جایی میلنگه اما منم نمیدونم چیه
خودم ...
۰۹ آبان ۰۷:۳۴
چون هیچ وقت نخواستیم ببینیم خودمون چی میخوایم
..درونمون چ نیازی داره  چیه ک باید به خوردش داد..همش تقلید و تقلید.همش ادا.همش تظاهر...برا اینه ک خوشحال نیستن

پاسخ :

.......
نمیدونم چی شد اینجوری شدیم
یادمه اون موقعی رو که خیلیا اینجوری نبودین
امیدوارم یه روز بفهمیم که داریم اشتباه میکنیم
Ra hi
۰۹ آبان ۲۳:۵۳
ما توی هر ایستگاه مترو بلندگو اعلام میکنه
آقایون و خانومها محترم اگر افراد مسن هستند جاتون رو به اونها بدید. صد البته من به اینکه جاتون رو به خانمها بدید اعتنایی نمیکنم چون دلیلی نمیبینم یک خانم که دو برابر من توان بدنی دارد و من خسته و له از کلینیک برگشتم بایستم و دختر همسن و قد خودم بشینه. :)

پاسخ :

آقا این بحثا رو ول کن!
این وبلاگت نه جای مخالفت داره نه جای موافقت!! این چه وضعیه آخه؟! :دی
Ra hi
۱۰ آبان ۱۱:۲۹
+به جهت تنگی وقت است :)
من دیشب وقت نکردم پستتو کامل بخونم پاراگراف اولو خوندم الان پاراگراف دوم . نقل قول پسره :))))))). بسی تاسف باره . هرگز نخواهم گذاشت بچم بدونه ایران کجاست؟ فرهنگ ایرانی چیه؟ کوروش کی بوده؟ جمهوری اسلامی چیه؟ اصلا کلمه ایرانو تو خونه گفتنشو ممنوع میکنم. بلکه بویی از این فرهنگ والا نبرده باشه. 

پاسخ :

من فرهنگ و کشورمو دوست دارم، این ناآگاهی ماست که منجر به این چیزا میشه
قبل از هرچیزی باید یاد بگیریم بدون اینکه فکر کنیم نپذیریم و تقلید نکنیم
وگرنه فرهنگ ما مشکلی که نداره هیچ،خیلی چیزا توش هست که شاید توی فرهنگای دیگه کمتر دیده شه

علکس
۱۱ آبان ۰۱:۴۸
وات ا ولنگار فرندز! ور دید یو فایند دم؟ 

پاسخ :

دوستای من نیستن!!
گفتم که، هم دانشگاهیامن
امیر بهزادپور
۱۱ آبان ۱۰:۵۹
خط به خط پست رو خوندم..! واقعا متاسفم از این وضعی که جامعه رو در بر گرفته.

یاد دو جمله معروف افتادم.

به قول خسرو شکیبایی:
تا آخر عمر نسبت به کسی که بخود علاقه مندش کردی مسئولی..!

به باب مارلی:
پست ترین شخص، فردی است که عشق را در انسانی بیدار کند،
بدون اینکه قصد دوست داشتن آن را داشته باشد...!

پاسخ :

جمله ی خسرو شمیبایی فک کنم ازشازده کوچولو اقتباس شده که میگه در برابر گلت مسئولی
خیلی قشنگ بودن این جمله ها...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
اگر نتوانی خوب بنویسی، نمی توانی خوب فکر کنی. اگر نتوانی خوب فکر کنی، بقیه به جایت فکر خواهند کرد.
اسکار وایلد
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان