ناراحت ترین آدم دنیام که باشی،
ماه میتابه هنوز
و خورشید فردام طلوع میکنه
ناراحت ترین آدم دنیام باشی،
کسی نمیفهمه اگه نخوای
فقط تویی و اشکات
تویی و فکرات، تویی و یه مشت خاطره که انقدر شیرینن که نمی تونی فراموششون کنی
ناراحت ترین آدم دنیام باشی،
میتونی به ماه نگاه کنی و فکر کنی اونم همین ماهو میبینه،
اونم شاید دراز کشیده و ساعدشو رو پیشونیش گذاشته و فکر میکنه
به خیلی چیزا شاید فکر کنه
به روزایی که با هم بزرگ شدین، پاییزای رنگی رنگی که دنبال هم دویدین، گلوله برفایی که به هم پرت کردین، به حسایی که نگفتین و به حسایی که گفتین
به فاصله... آخ که قلب آدم درد میگیره از این کلمه
فاصله ای که مثل مار چنبره زد روی یه حس، دورش پیچید و فشارش داد و فشارش داد و فشارش داد...صدای حس درنیومد اما استخوناش بالاخره زد بیرون
بعد مار بلعیدش و خوشخال بود ازطعمه ش! بعد باد شد تا بره سراغ یه حس دیگه
تا شاید یه آدم دیگه مثل من به ماه نگاه کنه و بخواد برای یه بارم که شده خورشید طلوع نکنه، ماه نتابه که احساس کنه دنیام از غم اون ناراحته
اما ماه میتابه هنوز و خورشیدم طلوع میکنه
فردا یه روز دیگه س...