آدما یاد میگیرن با غم هاشون زندگی کنن
یاد میگیرن یه غمو یه گوشه از قلبشون نگه دارن، بگن، بخندن، شاد باشن درحالی که یه تیکه از قلبشون کنده شده رفته
حسی که به خودم داشتم این بود که من دیگه نمی تونم عاشق کسی بشم چون هرکسی یک بار تو زندگیش عاشق میشه
نه اینکه این ترس از بین رفته باشه ها، اما فکر میکنم اگه عاشقم نشدم هم میتونم دوست داشته باشم. درسته که این ایده آل من نبوده برای زندگی اما گاهی وقتا همه چیز طبق خواسته ما نیست و این یعنی زندگی!
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود
ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود
قیصر امین پور