امروزتوی یه جمعی بودم و بحث روابط زن و شوهر ها بود! بین زن هایی که کار میکنن و شاغل هستن و تحصیل کرده ن هم حتا این باور وجود داره که مرد،مرده! برای حفظ زندگیت باید بگی چشم! نمیدونم چرا مردای جامعه ما با این تصور بزرگ شدن که چون مردن باید چشم بشنون و باید زنشون مطیعشون باشه و زن ها هم یاد گرفتن برای اینکه دوست داشته بشن باید اطاعت کنن حتا اگه برخلاف میلشون باشه! البته اگه اینا از روی عشق باشه هیچ اشکالی که نداره هیچ، بلکه به نظر من باعث رشد شخصیت طرفه، اما اگه از روی اجبار باشه و زن اینو وظیفه خودش بدونه که اطاعت کنه من فکر میکنم این ظلمه! کردهای تحصیل کرده اون جمع هم میگفتن اول زندگی این زنه که باید کوتاه بیاد مثلن باید زن توی خانواده شوهرش ذوب شه درحالی که شوهر همچین انتظاری ازش نمیره! توی دعوا زن بایدسکوت کنه تا از دعوا جلوگیری شه! زنه که باید خواسته های جنسی شوهرشو چه بخواد، چه نخواد قبول کنه! چون اگه نکنه شوهرش آپشن های زیادی داره برای دل کندن از زندگی!
مرد به خودی خود برتری نسبت به زن نداره که زن مجبور باشه برای جلب محبتش از عقایدش، باورهاش، خانواده ش، دوستاش و خیلی چیزای دیگه بگذره! شاید مشکل خیلی از زن ها این بوده که فکر میکردن برای خوشبخت بودن باید کسی کنارشون باشه در غیر این صورت به چیزی که هدف غایی برای یک زن تعریف شده ( بچه و تربینت بچه سالم برای تحویل به اجتماع ) نمیرسن درحالی که من به شخصه ندیدم مردی خوشبختیو در گرو ازدواج بدونه! یعنی ممکنه یه مرد با ازدواج خوشبخت تر باشه اما بدون ازدواج کردن خودش رو بدبخت نمیدونه و انقدر عزت به نفس در جنس مذکر نسبت به مونث بالاتر هست که این اتفاق براشون نمیفته!
نمیدونم این جامعه ما کی میخواد آگاه تر شه! بالاخره تا وقتی که این سرانه خوندن کتاب ماست و سرگرمی ماها دیدن یه مشت سریال آشغال از جنس داستان های خیانته، شاید انتظارمون بالاست که از زن ها بخوایم خودشونو برده یک مرد نکنن و از مردها بخوایم که با چشم گفتن دوطرفه به تفاهم برسن، نه کوتاه اومدن یک جانبه از یک زن برای دوام زندگی!