مشهد عزیز مننننننن
دارم میام بالاخره! :دی
شادم مثل سگ! :))
دلم کلی واسه حرم تنگ شده! کلی حرف دارم، خیلی خیلی زباد، کلی چیز میخوام از قبیل اراده، شانس، ناامید نشدن، عشق، ایمان بیشتر، آرامش و ...
—————————————————————————————————————————
عاشق فیزیکم! عاشق کوانتومم! عاشق خریت ما آدما در نفهمیدن کوانتومم!
از ترم یک، سر تک تک کلاسای فیزیک استادی نبوده که به نادانی ما آدما در زمینه کوانتوم اشاره نکرده باشه! واقعن لذت بخشه :))
—————————————————————————————————————————
امروز توی اتوبوس نشسته بودم، یهو دقت کردم دیدم چهار تا دختریم تو قسمت خانوما. بعد هر ۴ نفرمون دو سر قطر ها نشسته بودیم کنار پنجره! بعد همه مون پنجره ها رو داده بودیم پایین، غرق بودیم تو فکر، زل زده بودیم به بیرون پنجره! چقدر دوست داشتم تو اول لحظه بدونم اونا دارن به چی فکر میکنن! داستان زندگی اونا چیه؟ آدما هرکدومشون یه داستان دارن! چقدر میشه شنید و تعجب کرد و لذت برد!
یه قطره بارید امروز :)
جات خالیه! اگه بودی میرفتیم ولیعصر قدم میزدیم! بعدم یه کافه ی کوچیکی چیزی میرفتیم! شاید کیک شکلاتی میخوردم یا حتا بستنی :)) بعدش یخ میزدیم یه کم، بعد میرسوندیم خونه، بعد شب ادامه حرفامونو تو چت میزدیم شاید تا ساعت سه چهار صبح طول میکشید، بعد من شب با یه لبخند گنده که روی صورتم جا خوش کرده بود میخوابیدم :دی و صبحش به زور از خواب پا میشدم اما احساس میکردم خوش بخت ترین آدم دنیام :دی
حالا که نیستی مهم نیست :دی من خوبم هنوز :دی پاییزه، قراره برم مشهد و هیچ چی حال منو بد نمیکنه :)