بخند مصنوعی

حس های من خلاصه شدن در خشم، غم، دلتنگی و یه سری خنده های مصنوعی

بعد از تو غم روی زندگیم سایه انداخت، بعد از تو هرروز این حس های لعنتی به من حمله کردن زیر دوش، توی اتوبوس، توی مترو، وسط هال، جلوی تلویزیون، قبل خواب، بعد خواب، وسط خواب، موقع بستن بند کفشام، موقع آهنگ گوش دادن…

هر صبحی که بیدار شدم یادم آوردن که تو دیگه نیستی که اگه اخلاقم گهه یه اس ام اس بت بدم یه چرتی بگی بخندیم خوب شم ، هر شبی که خوابیدم یادم آوردن دیگه کسی نیست که بهم شب بخیر بگه، توی مترو خفه م کردن، توی مترو جلوی اون همه آدم و نگاهای متعجب و فضول گریه کردم، ایستگاه شهید بهشتی منو کشت، داغونم کرد، هربار که از قطارش پیاده شدم دلم شد ماشین رخت شویی و قلبم شروع کرد گرومب گرومب کوبیدن، تو که رفتی گوشیم خفه شد و سه چهار روز یه بار شارژش میکنم و خاموشم شد، شد. به درک. خیلی وقتا نمیبرمش با خودم این ور اونور که هر بار دیدن صفحه گوشیم که توش خبری نیس منو یاد تو میندازه که بعضی وقتا روزی ۱۵۰-۲۰۰ تا اس ام اس میدادیم. هربار که از جلوی دانشکدتون رد شدم قورتم داد، لای آورواره هاش خوردم کرد.

میدونی؟خنده دار ترین جای قصه اینه تنها چیزی که باعث میشم ازت خبر داشته باشم لست سین تلگرامته. میفهمم زنده ای. همینم غنیمته، از تلگرام بری چیکار کنم؟

خدا نگه دارت رفیق قدیمی

۲ ۰
اگر نتوانی خوب بنویسی، نمی توانی خوب فکر کنی. اگر نتوانی خوب فکر کنی، بقیه به جایت فکر خواهند کرد.
اسکار وایلد
پیوند های روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان